loading...
دزبيست|دانستن آنچه که نمیدانیم
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
دانلود نمونه سوالات درس کار آفرینی 1 20507 arashmehdy
نحوه امتیاز بندی مدارس شاهد 0 239 bhrprn
برنامه شبیه تلگرام چیست؟ 0 245 moein1
پروژه دانشگاهی 1 338 zakaria20
جاذبه های گردشگری مشهد 0 250 rezadehghan
سوغات شهرهای ایران 5 0 249 rezadehghan
سوغات شهرهای ایران 4 0 258 rezadehghan
سوغات شهرهای ایران 3 0 245 rezadehghan
سوغات شهرهای ایران 2 0 242 rezadehghan
سوغات شهرهای ایران 1 0 273 rezadehghan
درخواست ثبت رشته دانشگاهی 1 489 shadab
بالابردن فالوور در اینستاگرام با استفاده از استوری 0 252 bhrprn
2 ترفند جالب تلگرام 0 274 7bayan
تردمیل 0 267 mohammadhajilu
فیلم آموزش محیط Sketcher از نرم افزار کتیا 0 238 alireza-res
چگونه مشتری را به سایت جذب کنیم؟ 0 309 alireza-res
آموزش اولیه فتوشاپ 3 1283 saeid1989
اشتباهات جبران نشدنی در طراحی سایت 1 398 saeid1989
میکروبلاگ چیست 0 322 fns4565
7 راه جلوگیری از انتشار محتوای بی ارزش و تکراری 0 319 fns4565
4 راز که هکرهای شبکه‌های وایرلس نمی‌خواهند شما بدانید! 0 341 fns4565
مهندسي بهداشت محیط 0 303 10111373
جزوه میکروبیولوژی 0 309 10111373
دانلود جزوه محاسبات عددی 0 286 amirthi
دانلود جزوه ریاضی ۱ و ۲ دانشگاه 0 299 amirthi
دانلود کتاب ریاضی توماس جلد دوم 0 307 amirthi
دانلود کتاب ریاضی توماس جلد اول 0 292 amirthi
دانلود جزوه حد ، مشتق و انتگرال 0 331 amirthi
دانلود جزوه لغات ضروری برای آزمون تافل 0 279 amirthi
نمونه سوالات امتحانی تاریخ تحلیلی صدر اسلام و اصول و فنون مذاکره 1 534 milad00
جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت .
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد. مادربزرگ به سالی گفت توی شستن ظرفها کمکم کن ولی سالی گفت: مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟ جانی ظرفا رو شست . بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت : متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم سالی لبخندی زد و گفت:نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت: عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه  ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست...
باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:
خدا پشت پنجره ایستاده 
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط غزل در تاریخ 1348/10/11 و 20:04 دقیقه ارسال شده است

خیلی عالیه
ای کاش همه اینجور فکر میکردن اون وقت دنیا بهشت بود

این نظر توسط زهرا در تاریخ 1348/10/11 و 20:03 دقیقه ارسال شده است

سلام داداش خیلی عالیه.من این متنو خیلی ذدوسش دارمشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط hadis در تاریخ 1348/10/11 و 21:28 دقیقه ارسال شده است

این مطلبتو خیلی دوس داشتم اگه اجازه میدی تودفترم بنویسمش.چندسال پیش خوزستان اومدم شهر زیبایی دارید.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
لطفا صبر کنید تا مطالب وبسایت بارگزاری شوند...

وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین...

_اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم

بنام خداوندی که داشتن او جبران همه نداشته های من است می ستایمش، چون لایق ستایش است. تبریک میگم ,امروز اولین روز از بقیه عمر شماست!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    پرتال دزبیست تا چه میزانی با گنجایش مطالب خود توانسته یادگیری های شما را افزایش دهد و میزان رضایت شما از این سایت چقدر است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 357
  • کل نظرات : 4031
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1598
  • آی پی امروز : 90
  • آی پی دیروز : 137
  • بازدید امروز : 368
  • باردید دیروز : 507
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 368
  • بازدید ماه : 9,340
  • بازدید سال : 42,131
  • بازدید کلی : 2,261,382
  • کدهای اختصاصی