روزي فرشته اي نزد مرد پيري رسيد . او را گفت تو را سه آرزو رسيده كه خداوند آن را اجابت كند. مرد بسيار خوشحال گشت و خبر را به خانواده اش داد . زن او بعد از شنيدن سريع به مرد گفت كه آرزو كن من جوان 16 ساله اي شوم و فوق العاده زيبارو . مرد كه شوق زن خود را ديد دلش به رحم آمد و پذيرفت و از خدا آْرزوي زن را خواست و خداوند اجابت كرد .
زن پير به جوان 16 ساله اي تبديل گشت . چند روزي گذشت تا اينكه زن نمك نشناس او بسيار متكبر شد و به مرد فشار آورد كه او بسيار ازش جوان تر است و ناچارا او را ترك مي كند . مرد از اين اتفاق بسيار ناراحت گشت و با خشم فراوان سمت درگاه خدا رفت و آرزوي دوم را از روي خشم و غضب فراوان از كار زن ، به تبديل كردن زنش به سگي طلب كرد .
آرزوي دوم هم اجابت و زن سگ شد .
زن كه به شكل سگ درآمده بود به در خانه ي مرد پناه مي آورد و ناتوان به سخن ، بي صدا گريه سر مي داد . فرزندان كه از اتفاقات باخبر بودند . دور مرد را گرفتند و گريه كنان از حالت مادرشان درخواست كردند تا مادرشان را به حالت اول بازگرداند . مرد كه اصرار فرزندان را ديد و دل خودش هم به رحم آمده بود آرزوي سوم را به برگرداندن زن به روز اول (همان پيري) انجام داد . به اين ترتيب سه آرزوي مرد با رفت و برگشت هاي بي خواص از سوي زنش از دست رفت .
- پيام اخلاقي :
زن باعث و باني تمامي آرزوها و روياهاي مرد و نيز عاملي مخرب است كه :
مثل بختك تو زندگي مرد افتاده و نميره بيرون لامصب! اون پيرمرد هم جاي اينكه آرزو كنه نسل زن جماعت از رو زمين پاك شه آرزوهاشو بر باد داده . اي كاش خدا به من اينجور فرصتي بده ميدونم چي كار كنم!!!