<< به نام تک مکانیک قلبهای تصادفی>>
از چه بنویسم از دره های عجیب زندگی یا دشتهای سبز خیال؟
از حوض نقره ای دلم که در زمستان زندگی یخ بسته اند و یا از ماهی های آرزو که در خزان بی بهار در این حوض پرسه میزنند.
برای مخاطبی از دور نمیدانم ولی دیگر آیا پنجره های دلت از یاسهای محبت با نصیب میشوند و...
نمیدانم خدا کرد یا قضا کرد تو را آورد و با من آشنا کرد
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد تمام مردمان را مبتلا کرد